81.
Monday, 16 June 2014، 11:27 AM
سهراب گفتی چشم ها را باید شست ... شستم ولی
گفتی جور دیگر باید دید ... دیدم ولی ...
گفتی زیر باران باید رفت ... رفتم ولی ...
او نه چشم های خیس و شسته ام را دید
نه نگاه دیگرم را
او هیچکدام را ندید !!!!!
فقط در زیر باران به طعنه ای خندید و گفت: دیوانه ی باران ندیده !!!