دلم برای کسی تنگ است که گمان میکردم …
می آید و می ماند …
و به تنهاییم پایان می دهد …
امد …
رفت …
و به زندگیم پایان داد …
چقدر سخته دلتو بشکونن ...
غرورتو بشکونن ...
قولاشونو بشکونن ...
و تو بخوای حداقل بغضتو سالم نگه داری،
اما نتونی !!
تازه فهمیدم منم دروغ گویه خوبیم!!
دلم پر از غمه، حالم اصلا خوب نیست...
اما هرکی بهم میگه: امروز چه طوری!؟
بهش لبخند میزنم میگم: خــــــــــــــوب …
خیلی خسته ام …
خسته تر از آنکه بخواهم راجع بهت فکر کنم،
که بودنت را آرزو کنم یا رفتنت را توجیه …
امــروز روز خــوبــی بــود!!
هیــچ صفــری
اضــافــه نشــد،
بــه هــزار غمــی کــه داشتیــم ...
لبخند بد نیست؛ خنده خوبه؛
قهقهه عالیه؛ حتی گریه هم خوبه و آرومت می کنه؛
اما... لعنت به بغض !!
گاهی یه جور غمی تو دلته که هرچی می گردی دلیلشو پیدا نمیکنی !!
این جور غم ها بیشتر از ناراحتی، آدمو کلافه می کنه !!
شاید برایت عجیب ست این همه آرامشم !!
خودمانی بگویم؛ به آخر که برسی، دیگر فقط نگاه میکنی ...سیب از درخت افتاد
ستاره از آسمان
تو از چشم من
گاهی فرقی نمیکند از کجا !؟
سرنوشت مشترکی است سقوط …
اشتباه من املایی بود ،
من فقط او را همدرد نوشتم ،
گویا او هم ، درد بود …
من در حین آزمون:
جوابی که من بدست آوردم ۲۳ هستش
گزینه ها : ۱۷ , ۱۹ , ۲۶ , ۳۶
من گزینه ۲۶ رو انتخاب میکنم چون به جواب من نزدیک تره
:)
نگران اشک هایم نباش !!
از لبخندم بترس که معنایش اشک های فردای توست …
تمام زندگی ام را میدهم که برگردی
و همین که برگشتی بگویم:
“دیگر نمی خواهمت گــ ــمــ ــشــ ــو”
فهمیدهام که نفرت هم مثل دیگر احساسات
مثل عشق ، قیمت دارد
تنفر را هم نباید خرج هر کسی کرد ...
اگه خاطرخواه زیاد داری
معنیش این نیست که فوق العاده بی نقصی
شاید خیلی ارزون قیمتی !!
چون جنس ارزون طرفدار زیاد داره ...
آدم ها عادت می کنند !!
به هر چیزی !!
حتی به خنجر هایی که از پشت می خورند !!
بدم میاد از اینایی که وقتی دارن از طرفشون جدا میشن
براش آرزوی خوشبختی می کنن !!
داری میری برو دیگه فیلم بازی نکن ...
راستـش را بگو :
نکند تو همان “این نیز” هستی که همیشه می گذری !؟
آدم ها تنها که نباشند ، می روند …
تنها که می شوند ، برمی گردند …
وقتی که برگشتند تنها لایق یک جمله اند:
“هِررررری”
چقدر خوبه بعضی از آدما بدونن که اگر چیزی رو به روشون نمیاری
“از سادگی نیست”
شاید دیگه اونقدر واست مهم نیستن
که روشون حساس باشی !!
باید به بعضی ها گفت:
“ناراحت چی هستی !؟ دنیا که به آخر نرسیده !!”
من نشد ؛ یکی دیگه !!
تو که عادت داری ...
اومدم بنویسم خیلی شبیه حیوونها هستی اما …
وقتی یاد نجابت اسب افتادم
وقتی یاد وفاداری سگ و اون نگاه مهربونش افتادم
وقتی یاد نهنگ افتادم که به جفتش تا آخر عمرش وفادار می مونه
وقتی یاد شیر افتادم که اگر گرسنه نباشه ، شکار نمی کنه
وقتی یاد قو افتادم که غرورش رو خیلی دوست داره
وقتی یاد مرغ عشق افتادم که بدون جفتش میمیره
به خودم گفتم خیلی نامردیه تو رو به حیوون تشبیه کنم
کاش یکی بود که توی کوچهها داد میزد
خاطره خشکیه …
خاطره خشکیه …
اونوقت همه ی خاطراتتو
همونایی که ارزش گرفتن دمپاییِ پاره هم ندارن
میریختم تو کیسه
و میدادم بهش
و میرفت ردِ کارش ...
وقتی میرفت: گفتم: کجا !؟
گفت: به درک …
منم گفتم: به درک …
و این چنین بود که ما در اوج تفاهم از هم جدا شدیم …
دیگه بهت نمیگم برو به جهنم …
آخه مگه جهنمیا چه گناهی کردن
که باید آدمی مثل تو رو تحمل کنن …
با موجودات عجیبی زندگی میکنیم !!
موجوداتی که تنها با “بی محلی” آدم می شوند …
به محضِ اینکه احساس کردین غرورتون بازیچه کسی شده ،
کوله بارِ آرزوهاتونو بردارین و بزنین به چاک !!
داغِ زانو زدنتون رو به دل هر کی که با غرورتون بازی می کنه بزارین !!
یه وقتایی یه کسایی رو تو زندگیمون راه میدیم
که مامان باباهاشون تو خونه به زور راشون میدادن
سگها با یه دست نوازش تا آخر عمر وفادارِ آدم میمونن
ولی بعضی آدم ها دنیایی محبت بهشون می کنی
آخرشم دستت رو گاز می گیرن …
میگی این یکی با بقیه فرق داره !!
اشتباه نکن، این یکی فقط بازیگر بهتریه …
هرچقدر هم که پای یه علف هرز آب و کود بریزی واست میوه نمیاره !!
حواست باشه وقتت رو با کی پر میکنی …
بعضی ها هستن وقتی به ما میرسن با کلی اعتماد به نفس میگن
“من با بقیه فرق
دارم و مثل همه نیستم”،
بعد معلوم میشه تنها فرقشون اینه که از بقیه خیلی بدترن !!!
افسانه ها را رهــــــــا کن
دوری و دوستی کدام است !؟
فاصله هایند که دوستی را میبلعند !!!
تـــــــــــو اگر نباشی
دیگری جایت را پر میکند …
به همین ســــــــــــادگی …
ارزش انتظار هم نداری ...
از اینکه امروز مورد توجه هستی خوشحال نباش
تیتر اول روزنامه امروز
کاغذ باطله فرداست …
قشنگیه لیــاقــــت اینه که , همه نمیتونن داشته باشن
حتـــی شما دوست ناعزیـــز
بهتر از دل باختن به طاووسی است که فقط ظاهر زیبا دارد …
نه واسه اینکه بهشون زنگ بزنی ،
واسه اینکه اگه اونا زنگ زدن جواب ندی …
موقع رفتن دیگه دهنتو ببند لطفا ؛ نگو قسمت نشد !!
“هرکی رو میبینیم فکر میکنیم آدمه”
دیگر هوای برگرداندنت را ندارم …
هرجا ک دلت میخواهد برو …
فقط آرزو میکنم وقتی دوباره هوای من ب سرت زد،
آنقدر آسمان دلت بگیرد ک با هزار شب گریه چشمانت،
باز هم آرام نگیری …
به این فکر نکن که اون چه قدر احمق بوده !!
به این فکر کن که چه قدر بهت اعتماد داشته و تو چه قدر پست و بی وجدان بودی،
که از این اعتماد سوء استفاده کردی !!
اشتباه میکنی ! من به تو فکر هم نمیکنم،
چون تنفر هم یه نوع احساسه و تو لیاقت هیچ احساسی رو نداری !!
بعضی هاااا همان بعضی هاااا بمانند بهتر است !!
...
آدامسمو با اون همـه “شیک” بودنش بعد نیم ساعت زیر کفشم له میکنم
تو که جای خود داری !!
ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﻣﺎﻝ ﺗﻮﺋﻪ ﯾﺎ ﺑﻐﻞ ﺩسـتی ...
هررررررررررری ...
من را همان “ببین” صدا کن…!
قیــآفت خیلـے آشنـآست
من و تو قبلا جـآیـے همدیگرو ندیدیــ م ؟!
آهـ ـآن … یـ ـآدم اومــد
یــﮧ روزآیـے یــﮧ خاطره هـآیـے بـآ هم دآشتیم
یـآدمــﮧ اون موقع دم از عشق میزدے
هــﮧ … انقدر مــآت نگـ ـآم نکن
عشقت حسودیش میشــﮧ !!
دســتات ارزونــی خودتــ...
رآستــے قبل رفتنت : دیگــﮧ هیچ حسـ ے بهت ندآرم
دیگــﮧ وقتــے دیدمت دلم نلرزید
خوآستم بدونـی !!
تو از سنگم کمتری ؟!
از دستـــــــــ تــــــو چشیــــدم ...
تا همیشه در شکـــــــــــ دروغ بودنش بمـــانم ...
خودم را گول میزدم که در حد منی !!
ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺖ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﺮ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﯼ …
ﺣﺎﻻ ﻧﻮﺑﺖ ﭘﺎﻫﺎﺗﻪ
ﮔﻮﺭﺗﻮ ﮔﻢ ﮐﻦ …
وقتی که داری گنده تر از دهنت حرف میزنی،
منتظر جر خوردن دهنتم باش ...
مثله (پنیر تازه رسید) رو شیشهی بقالی،
یا مثله (دوست دارمٍ) تو ...
اگـــــه حس میکنــی خیلـــــــی بارتـــــه
واست” گاری ” بگیرم !!
ازم انتظار نداشته باش که
دعایی غیر از پنچر شدنت ، برات بکنم !!
نـــَـه بـــه فـــــَــردآهــآیی کـــه شــآیـَـد بیــــآیی
میخـــــــوآهــَـم امـــروز رآ زنــدگـــی کــُنــمــ
خواســـتی بــآش…
خواســـتی نَبــآش…
به لجن میکشی واژه ها را ...
آرزو میڪنم
“او”
آرزوے تو باشد
و
آرزوی او …
“دیگرے”…
کنارت که باشن تنهاتری !!
پس خواهشن نباش ...
اما هر روز ندیدنت آرزوی امروز من است ...
خـــودشو تــــراول فــــــــــرض کنـــــه !!
واسه کسی که یه قدم واسمون برمی داره،
دو کیلومتر پیاده می ریم ...
بقیه بگویند :
لباس گرم بپوش ...
یادم را پاک کنی ... عشقم را چه میکنی !؟
اصلا همه را پاک کن
هر آنچه از من داری
از من که چیزی کم نمیشود ...
فقط بگو با وجدانت چه میکنی !؟
نکند آن را هم پاک کرده ای !؟
نــــــــــــه ! شدنی نیست ...
نمیتوانی آنچه که نداشتی را پاک کنی.
چه حرف بی ربطیست که مرد گریه نمی کند
گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید
مرد باشی تا بتوانی گریه کنی ...
چون محال میشوی مثل همه آرزوهایم !!
...
بد شانس تر از من توی دنیا نیست ...
بغضی وقتا هست که از خودت خسته شدی ...
میخوای همه چیز رو تموم کنی ...
اما ...
خاطرات آدم مثل یه تیغ کند میمونه که رو رگت میکشی ...
نمیبره اما تا میتونه زخمیت میکنه !!!
به سادگی رفـت ...
نــه اینکه دوستم نداشت !!
نـــــــــه ،!!
فهمید خیییییییلی دوستش دارم ...
گاهی شاید لازم باشه از یاد ببریم ...
یاد آنهایی را که با نبودنشان بودنمان را به بازی گرفتند
درنگ !!
عجب دنیای عجیبیست !!
رفتن و ماندن من به یک نقطه بند بود !!
زمانی که گفتی” برو ”
چقدر عاشقانه می شد ، اگر نقطه اش بالا بود ...
همیشه در سختی ها به خودم میگفتم :
” این نیز بگذرد ... ”
هنوز هم میگویم !!
اما حال میدانم آنچه میگذرد عمرِ من است ، نه سختی ها !!
دلم برای کسی تنگ است که گمان میکردم …
می آید و می ماند …
و به تنهاییم پایان می دهد …
امد …
رفت …
و به زندگیم پایان داد …
ﭘﺴﺮ : ﺑﺎﺷﻪ ... ﺑﮕﻮ ...
ﺩﺧﺘﺮ : ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﻫﻔﺘﻪ ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺍﻫﺮﺗﻮ ﺩﯾﺪﻩ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﺶ ﺍﻭﻣﺪﻩ ...
ﻭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻪ ...
ﭘﺴﺮ : ﭼﯿﯿﯽ !!!؟؟
ﻏﻠﻂ ﮐﺮﺩﻩ ... ﺍﺳﺘﺨﻮﻧﺎشو ﺧﻮﺭﺩ ﻣﯽﮐﻨﻢ ... ﺩﻧﺪﻭﻧﺎﺷﻮ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﻡ ﺗﻮ ﺣﻠﻘﺶ ...
ﺍﻭﻥ ﮐﯽﺑﺎﺷﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﻮﺱ ﻣﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻪ ؟؟!
ﺑﻪ ﭼﻪ ﺣﻘﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﯿﺮﻩ !!؟؟
ﺩﺧﺘﺮ : ﻣﯿﺸﻪﺩﺳﺘﻤﻮ ﻭﻝ ﮐﻨﯽ؟!! " ﻟﻄﻔﺎ " ؟؟؟
ﭘﺴﺮ : ﭼﺮﺍﺍ ؟؟
ﺩﺧﺘﺮ : ﭼﻮﻥ ﺗﻮﺍﻡ ﺍﻻﻥ ﺩﺳﺖ ﻧﺎﻣﻮﺱ ﺩﺍﺩﺍﺷﻤﻮ ﮔﺮﻓﺘﯽ ...
ﻣﻨﻮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻦ ﻭ ﺑﺮﻭ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﻧﺎﻣﻮﺳﺖ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﻮﺱ ﺑﻘﯿﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ...
ﺍﻳﻨﺠﺎﺳﺖ ﻙ ﻣﻴﮕﻦ ﮊﺳﺖ ﺭﻭﺷﻨﻔﻜﺮﻳﺖ ﻭﺍﺳﻪ ﺩﺧﺘﺮﺍﻱ ﻏﺮﻳﺒﺴﺖ
به ﻣﺎﺩﺭﻭﺧﻮﺍﻫﺮ ﺧﻮﺩﺕ ﻙ ﻣﻴﺮﺳﻪ ﻗﻴﺼﺮ ﻣﻴﺸﻲ ...!!
...
عِــــینِ سَـگ پــاچــه میــگیـــرَم ...
دیــــگه مَحـــلِ سَــگ بــه کِســی نمیــدَم …
عِــینِ سَــگ حَســـوووودَم…!!!
اخـــلاقـــم چــــیـــز سَگــیه !!
خــــــــــــــــر نِمــــیشــم ...
ولــی زوود سَــگ میــشم..!!!
نِمــــــیخــای !!؟
هِـــــــــرررررررررررری ...
و مِــن الله التــوفیــــــق …!!
ولی فقط خودم فهمیدم که چقد تنهام ...!!
و سلامتی تو که همیشه تو دلت گفتی :
این مگه با چند نفر دوسته که همیشه آنلاینه ؟!
ولی یه جمله همیشه یادت باشه :
همیشه آنلاین ترین ها تنها ترین ها هستند ...
مـن در حـدِّش نـبـودم ...
در حدِّش هـمـونـایـی بـودن کـه اِمـروز بـاخودش بـودن فـردا بـا رِفـیـقـاش ...
ﺑـــــﺎ ﻣَــــــﻦ ﺗَﻠــــﺦ ﺣَـــــــــــــــــﺮﻑ ﻧــــﺰﻥ
ﻣَــــﻦ ﺧُــــﻮﺩﻡ ﺯﻫـــــــــﺮِ ﻣـــــﺎﺭَﻡ !!
ﻣــــﻦ ﺍﻭﻧــــﻲ ﻛــــﻪ ﺧـــﻮﺩﻡ ﻣﻴـــــﺨــﻮﺍﺳـــﺘـﻢ ﻧﺸــــــﺪﻡ
ﭼـــــﻪ ﺑــﺮﺳـــــﻪ ﺑــــﻪ ﺍﻭﻧـــــﻲ ﻛــــﻪ ﺗـــﻮ ﻣﻴــــﺨـــﻮﺍﻱ ...!!
:|
تو خودتُــــــ با شرایط هماهنگ کن !!
که رابطه یعنی بازی و اگر بازی نکنی می بازی ...
که داستانهای عاشقانه از یک جایی به بعد رنگ و بوی منطق به خود میگیرند ...
یاد میگیری که خودت را دریغ کنی تا همیشه عزیز بمانی ...
که باید صورت مساله ای پر ابهام باشی نه یک جواب کوتاه و ساده ...
که وقتی باد می آید باید کلاهت را سفت بچسبی نه بازوی بغل دستی ات را ...
روزی میفهمی در انتهای همه ی گپ زدنهای دوستانه باز هم تنهایی ...
و این همان لحظه ای است که همه چیز را بی چون وچرا می پذیری ...
با رویی گشاده و لبخندی که دیگر خودت هم معنی اش را نمیدانی ...
دیر یا زود این را میفهمی ...
ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﻧـﺨـﻮﺍﺳـﺘـﯿـﻢ ... ﻭﻟﯽ ﮔﻔﺘﻦ ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﺖ !!
ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩﯾﻢ ...
ﺧـﻮﺩﺷـﻮﻥ ﺑﻬﻤﻮﻥ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﺩﺍﺩﻥ، ﻗــﺒﻮﻝﻧــﮑــﺮﺩﯾــﻢ، ﮔﻔﺘﻦ ﻣﺎ ﺁﻭﯾﺰﻭﻧﺸﻮﻥﺑﻮﺩﯾﻢ !!
ﺑﺎﺯﻡ ﻫــﯿـﭽـﯽ ﻧﮕﻔﺘﯿﻢ...
ﺧــﯿـﻠﯽ ﮐﺎﺭﺍ ﺭﻭ ﻣﯿﺘﻮﻧﺴﺘﯿﻢ ﺑﮑﻨﯿﻢ ﻭﻧﮑﺮﺩﯾﻢ، ﮔـﻔـﺘـﻦ ﺑـﻠـﺪﻧـﺒـﻮﺩﯼ ﮔــﻔـﺘـﯿـﻢ ﺑـﺎﺷـﻪ...
ﺧـﺮﯾﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﺑــﻮﺩ ﮐــﻪ ﻣﯿﺸﺪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﯾﻢ ﻭ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﺪﺍﺩﯾﻢ،
ﮔﻔﺘﻦ ﻋﺮﺿﻪ ﻧﺪﺍﺷﺖ ...
ﮐــﺴﯽ ﺗــﻮ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﻮﻥ ﻧـﺒـﻮﺩ، ﮔـﻔـﺘﻦ ﺍﯾﻦ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎﺩﺍﺭﻩ ...
ﺳـﮑـﻮﺗــــــــ ﮐﺮﺩﯾﻢ!!
ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺑـﻬﻤﻮﻥ ﺗﯿﮑﻪﺍﻧـﺪﺍﺧـﺘـﻦ ﺟﻮﺍﺑﺸﻮﻧﻮ ﻧــﺪﺍﺩﯾﻢ، ﮔﻔﺘﻦ ﺍﯾﻦ ﺯﺑﻮﻥ ﻧﺪﺍﺭﻩ ...
ﺟﻠﻮﯼ ﮐﺴﯽ ﺩﻭﻻ ﺭﺍﺳﺖ ﻧﺸﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﺑﺪﺑﮕﯿﻢ، ﮔﻔﺘﻦ ﻣﻐﺮﻭﺭﻩ ...
ﺣﺮﻓﺎﺷــﻮﻥ ﻧـﯿـﺶ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻣـﺎﺭ ﺍﻓﻌﯽ، ﺑﻪﺭﻭﻣﻮﻥ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﯾﻢ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﺷﻮﺧﯿﻪ ...
ﻭ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﺎ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﻭﺍﺯ ﻧﻔﻬﻤﯽ ﻧﯿﺴﺖ ... ﺷﻤﺎ ﺑﮕﻮ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ ﻭ ﻣﺎ ﻣﯿﺪﻭﻧﯿﻢ
ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺣﺪ ﻭ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ ...
ﺑﺰﺍﺭ ﺗﮑﺮﺍﺭﮐﻨــــــــــــــــــــﻢ:
ﻫﺮﮐﺴـــــــــــــــﯽ ﺩﺭ ﺣﺪ ﻭ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ی ﻣــــــــــــــــــﺎ ﻧﯿــــــــــــــــــــــﺴﺖ !!
یا ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ﺩﻭﺳــﺘﺖ ﺩﺍﺭم ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺖ ﻣﯿﮕﺬﺭم ....
یا ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ﺍﺯ ﭼﺸمم ﺍﻓﺘــﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧــﻮﺩﺕ ﻭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫــﺖ، ﺑﺎ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﺬﺭم ....
من ﺣـــﺪ ﻭﺳــﻂ ﻧـــﺪﺍﺭم ...
از خوشــــــــــــحالی پر درآورد وگفــــــــــــت آره بــــــــــــلدم!!
گفتم: مــــــــــــنو خاطراتــــــــــــمو "ببوــــــــــــس"
بزارکنار !!→❂ ✘
آﺭﻭﻡ ﺑﺮﯼ ﺑﻐﻠﺶ و ﺩﺭ ﮔﻮﺷﺶ ﺑﮕﯽ:
دروغ میگی... ﻋﯿﻦ " ﺳــــــــــــــــگ "...
دلخوری هـــــــایمـــــــان …
دلـــــــتنگی هـــــــایمـــــــان …
و تمـــــــام اشکـــــــهای مـن …
تنها به من بگو …
با او چـــــــگونـــــــه میگـــــــذرد …
کــــــه با مـن نمی گذشت ... ؟
حس می کنم جایی را تنگ کرده ام !
جایـــــی در قلــــــــب تــــو برای آمدن دیـــــــگری …
گــوش هایــم را می گیــرم …
زبـانـــم را گـاز می گیـــرم …
وقتی حـریف افکــارم نمی شـــوم …
چه درد ناک است فهمیـــدن …
تـو بی خـــیـال زنـدگی کنــی …
و مــن با خیــالـت ،
بـی خیــال زندگــی شــوم !!!
بـا خنــده می گــویم :
یـادش بخــیر ، فرامـوشــش کـردم ...
امــا نمــی داننــد هنــوز هــم ...
کســی اشتبــاه تمــاس می گیــرد سست میشـوم که نکنـد تـو باشـی !!
دیگر خبری از من نمی گیری …
اما با این حال درکت می کنم ،
با “او” بودن تمام وقتت را گرفته است !!
بــه ” دل خــود ” مــدیـون میمــانم …
بــرای تمـام …
“دلــم میخواســـت” های …
بی جواب مــانـده اش !!
مــن در همیــن دور می مــانم ...
پشیمـــان که شـــدی ...
بــرنگــرد !!
لاشـــه ی یـک دل که دیــدن نــدارد ...
از “نقـــاشی” هـــایتـــ هـــم …
مــی تــواننــد بـــه روحیـــاتــ و درونیـــاتتــ پی ببــرنـــد ،
بـــزرگ کـــه مــی شـــوی …
از حــرفهـــایتـــ هـــم نمــی فهمنـــد تـــوی دلتــ چـــه خبـــر استــ !
ســـــرد بــاشــی …
و گــرم لبخنــد بزنـــی ..!!
رفــتنت با خــودت بـاشــد ،
فـــرامـــوش کــردنت بــا مــن …
لبخـــندمـــ را بریـ ــ ــدم
قــاب گــرفتمــــ
بــ ــه صـورتـم آویختــم !!
حــالا بـا خیــال راحــت
هــر وقتـــ دلـــــمـــ گـــرفتـــ
” بغـــض ” مـیکنمــــ …
بــوی ” خــاک “ بلنــد می شــود …
امــا …
اینجــا بــاران کــه میزنــد …
بــوی ” خاطــره ” بلنــد میشــود …!!
حالا یقین دارم “مـن” بین دو نفر بودم !!
چقدر تفاوت وجود داشت بین واقعیت و طرز فکر من !!
خــودمـــانی بگویــم ؛...
به آخر که برسی ، دیگر فقط نـــگاه میکنــی ...
افسانه هارو رها کن ...
دوری و دوستی کدام است ؟؟
فاصله هایند که عشق را می بلعند !!
من اگر نباشم دیگری جایم را پر میکند !!
به همین سادگی ...
سکوت علامت چیست ...
نمی دانم علامت رضایت است ...
یا همان جواب ابلهان خاموشی است ...
معنی جدیدی به سکوت داده ای ...
سکوتت را می فهمم ...
یعنی انتظار ...
مـــــن برایِ تــــو می نویسم ...
تـــــــو برایِ او مـــی خوانی !!
باختم تا دلخوشت کنم ،
بدان که برگ برنده ات سادگیم نبود
دلم بود ...
گفته باشم !!
من درد میکشم
تو اما چشم هایت را ببند
سخت است بدانم می بینی و بی خیالی
از درد های کوچک است که آدم مینالد !!
وقتی ضربه سخت باشد !!
لال میشوی !!
و هیچ وقت فرستاده نمیشن ...
چون میدونن جوابی نمیگیرن ...
گفت : دوستت دارم
هر چه گشتم مثل تو پیدا نشد
گفتم : خوب گشتی ؟!
گفت : آره
گفتم : اگه دوستم داشتی نمی گشتی ...
سنگ می انداختم بهشان میپریدن
دور تر مینشستند کمی بعد دوباره برمیگشتند
جلوم رژه میرفتند ساعت از وقت قرار گذشت نیامد
طاقتم طاق شد از جا بلند شدم ناراحتیم را خالی کردم سر کلاغ ها
هم برنگشم به روش. حتی برای دعوا
مرافعه قهر از در خارج شدم
صدای پاشنه چکمه هاش را می شنیدم میدوید صدام میکرد
آن طرف خیابان ایستادم جلو ماشین هنوز پشتم بهش بود
کلید انداختم درو باز کنم برم برای همیشه.
کوتاه ریخت تو گوشام و توجانم
به رو افتاده بود و راننده هم داشت تو سرخودش میزد.
سرش خورده بود رو آسفالت .پکیده بود و خون راه کشیده بود
میرفت سمت جوی کنار خیابان
ساعت خود را دیدم 4:45دقیقه گیج و درب
غریبه ها که هیچ . . .
حالا که تا تو هیچ نمانده
چقدر دیر خدا یادش آمد
که ما قسمت هم نیستیم ...
برای بعضی درد ها نه می توان گریه کرد...
نه می توان فریاد زد !!
برای بعضی درد ها فقط می توان نگاه کرد...
لبخند زد وبی صدا شکست !!
وقتی هر چیزی رو بخوای ، اون چیز نابود میشه !!
وقی همه باهات قهرند !!
وقتی نفرین شده ای !!
چه دلیلی داره که آرزویی داشته باشی ؟!
چه دلیلی داره چیزی رو دوست داشته باشی ؟!
چه دلیلی داره به زندگی ادامه بدی ؟؟
محبتکردم ،
اما هیچکس گل نشد ... فقط خارم کردند!!
خیلی دیره ...!
وقتی که تازه می فهمی اونی که از همه ساکت تر بود...
بیشتر از همه دوستت داشت ، ولی...
تو حواست به شیرین زبونی یه عشق دروغی بود...!
” این نیز بگذرد . . . ”
هنوز هم میگویم .
اما حال میدانم آنچه میگذرد عمرِ من است ، نه سختی ها !
گردن هیچکس تاب این همه سنگینی را ندارد !!!
گاهی شعر سراغم را میگیرد
گاهی…
هوای تو!
فرقی نمیکند…
هردو
ختم میشوند به
دلتنگیه من !
خوبم …!
باور کنید …؛
اشک ها را ریخته ام …
غصه ها را خورده ام …؛
نبودن ها را شمرده ام …؛
این روزها که می گذرد …
خالی ام …؛
خالی ام از خشم، دلتنگی، نفرت …؛
و حتی از عشق …!
خالی ام از احساس …
برای اینکه بشکنم ....
به هر حال ممنون از مشتت ...
بیشتر از همه فکر و خیال داره...
فقط دیگه حال و حوصله بحث و صحبت نداره
عاشقانه هایم رابه خود نگیر
معشوقه ی من کسی است که ...
هنوز از مادر زاییده نشده است ..!!!
سهراب گفتی چشم ها را باید شست ... شستم ولی
گفتی جور دیگر باید دید ... دیدم ولی ...
گفتی زیر باران باید رفت ... رفتم ولی ...
او نه چشم های خیس و شسته ام را دید
نه نگاه دیگرم را
او هیچکدام را ندید !!!!!
فقط در زیر باران به طعنه ای خندید و گفت: دیوانه ی باران ندیده !!!
کجایی ؟؟
میبینی ؟؟!!!
این بغض و صدای گریه هایم را !!!
این بغض از همان گلویی می آید که تو میگفتی ...
از رگش هم به من نزدیک تری !!!
پست و عکساش یه کامنتی بزاری و حرف دلتو بهش بزنی
بهش بگی ...
بگی که چقد برات عزیزه ...
ولی میبینی خیلیا هستن که حرفای تو رو بهش زدن :
عزیزم ...
عاشقتم ...
جانم ...
فدات شم ...
و تو میمونی و یه دنیا حرف نگفته ...
فقط واسش لایک میزنی ...
کاش بدونه ...
این لایک یعنی یه دنیا بغض و حرف ...
.
.
حالا یه لیوان شیشه ای رو اگه پرت کنی روی زمین چی میشه ؟؟؟
خوب معلومه ...
میشکنه ...
حالا هرچی هم بری بشینی پیش لیوان و ازش معذرت خواهی کنی هیچی نمیشه ...
لیوان دوباره مثل اولش درست نمیشه ...
قلب هم همینجوریه ...
وقتی بشکنه هرچی هم که بری ازش عذرخواهی کنی
هیچ وقت درست نمیشه ...
هیچ وقت ...
شکستنی است مواظب باشید ...
من روی قلبم نوشتم ...
شکسته است ...
راحت باشید ...
وقتی که هوای حوصله ام ابریست ...
دلم ...
یک عصر دلگیر میخواهد ...
و
یک پیاده روی بی انتها ...
تا تمام درد هایم را ...
در تن سردش جا گذارم ...
و آنقدر گلایه کنم ...
که آسمان بشکند سد غرورش را ...
و رد پایم را ...
از دل سنگفرش های زخمی پاک کند ...
تاشاید ...
دل بیقرارم اندکی آرام گیرد ...
شاید که لبخند درختان به هنگام گریه ی ابر ...
اجابتی باشد ...
و ...
خدا اغوش بگشاید به روی تنهایی هایم ...
!!!
آدم خاصی نیستم ...
مخاطب خاصی هم ندارم ...
فقط حس خاصی دارم ...
خودم هستم ...
خود خودم ...
مال خودم ...
صبورم وعجول ...
سنگین ...
مغرور ...
بخاطر کسی هم خودمو تغیر نمیدم ...
...
راهت رو بگیر و برو ...
حوالی ما توقف ممنوع است ...
!!! قسمت !!!
که گاهی تمام تقصیرات مارا بر عهده میگیرد ...
اما هیچ راهی بدتر از ...
تظاهر به دوست داشتن نیست ...!!!
گریستم رای او ...
از ته دل ...
اما ..!!!
باور نکرد ...
خدایا ...!!!
به او بگو می خواستمش ...
حتی اگر بودنش فقط یک ثانیه ای بود ...
حتی با خاطرات بد ...
!!!
با او همه چیز خوب بود ...!!!!
حتی اگر ندانسته بدی کرد ...
خدایا ...
به او بگو صادقانه می خواستمش ...
مهم نبود که چه گذشت ...
...
دستش رو گذاشت روی قرآن ...
اشک توی چشماش جمع شد و گفت :
به قرآن عاشق یکی دیگم ...
این مگه با چند نفر دوسته که همیشه آنلاینه ؟؟!!
هی ...
میخوای بدونی ؟؟...
بهت میگم ...
یک جمله همیشه یادت باشه ...
همیشه آنلاین ترین ها ...
تنها ترین اند ...
...
زود قضاوت نکن ...!!
دوست داری ...
همدرد نداری ...
خانواده داری ...
حمایت نداری ...
عشق داری ...
تکیه گاه نداری ...
مثل همیشه ...
همه چی داری ...
و
هیچی نداری ...
تنهای تنهایی ...
...!!
بیشتر از خودش تو را بخواهد ...
بیشتر از تو ...
هیچ نخواهد ...
و تو ...
برایش تمام زندگی باشی ...
...
و
وقتی نیست یه چیزی توی زندگیت کم باشه ...
دوست یعنی تنهاییامو میسپارم دست تو
چون شک ندارم که میفهمیش ...
دوست یعنی راه یه طرفه !!!
یه قدم من ...
یه قدم تو ...
دوست یعنی ...
...
باران میبارید ...
کودکی آهسته گفت :
خدایا گریه نکن !!!
درست میشود !!!
...
اما بد تر از آن این است که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی ...
آدم هایی که بود و نبودشان ...
به روشن بودن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد ...
اما دیدم ...
طاقت شنیدن اسمهایی را گه میگوید ندارم ...
تشنه ترند برای با تو بودن ...
و هرچه دست نیافتنی تر باشی ...
بیشتر به دنبالت می آیند ...
اما ...
امان از روزی که ...
غروری نداشته باشی ...
و بی ریا به آن ها محبت کنی ...
آنوقت است که تورا هیچ وقت نمیبینند ...
ساده
از کنارت عبور میکنند و میروند ...
چون ...
یه عمره داره از زندگی میکشه ...
به سلامتی پسری که یه روز عاشق شد ...
به سلامتی دختری که یه روز عاشق شد ...
به سلامتی پسری که حتی به اندازه ی یه نگاه هم به عشقش خیانت نکرد ... ب
ه سلامتی دختری که هیچی کم نداشت ...
به سلامتی عشق پاکشون ...
سلامتی اون همه خاطره ها ...
شیطنت ها ...
دیوونه بازی ها ...
زیر بارون قرار گذاشتن ها ...
خیس شدن ها ...
از سرما به خود لرزیدن ها ...
سلامتی دوستی که زیراب پسرو به دروغ زد ...
سلامتی دختری که حرف دوست مثل خواهرشو باور نکرد ...
سلامتی دختری که بی خبر خطش خاموش شد ...
سلامتی اون قسم ها و دوست داشتنهایی که هیچ وقت به دختر نرسید ...
سلامتی پسری که هرچی قسم خورد و خواهش کرد اثری نداشت ...
سلامتی دختری که با چشم خیس به پسر گفت ازت بدم میاد ...
سلامتی پسری که رفت خدمت تا زودبرگرده و دلشو به دست بیاره و بره خاستگاری ...
سلامتی 21 ماه پست دادنا و لحظه شماری ها و دور بودن ها ...
سلامتی روزی که پسر دعوت شد به جشن عقد عشقش ...
سلامتی اون شب ...
سلامتی اون دوستایی که به خاطر حال پسر بغض داشتن
ولی پسر خندید که جشن خراب نشه ...
سلامتی عروسی که مثل ماه شده بود ...
سلامتی عاقدی که اومد ...
سلامتی اون شناسنامه ها ...
سلامتی بغض پسر ...
سلامتی بار اول ...
سلامتی بغض پسر ...
سلامتی بار دوم ...
سلامتی بغض پسر ...
سلامتی بار آخر ...
سلامتی بغض پسر ...
سلامتی پلاک زنجیری که پسر واسه زیر لفظی روز عقدش گرفت و توی جیبش موند ...
سلامتی زیر لفظی که یکی دیگه داد ...
سلامتی پسری که هنوز امید داشت که به عشقش میرسه ...
سلامتی اجازه ی بزرگتر ها ...
سلامتی بله ی عروس خانوم ...
سلامتی بغض پسر ...
سلامتی چشمای خیس دوستا ...
سلامتی بغض پسر ...
سلامتی اون حلقه ای که جایگزین حلقه ی پسر شد ...
سلامتی ماشین عروس ...
سلامتی سستی زانو ...
سلامتی سیاهی چشم ...
سلامتی اون شب ...
سلامتی پاکت سیگار و نخ هایی که با نخ قبلی روشن شد ...
سلامتی بغض پسر که توی آیینه شکست ...
سلامتی فرداش ...
سلامتی مهمونی که دختره گرفت ...
سلامتی دوستایی که جمع شدن ...
سلامتی اون پسر تو مهمونی ...
سلامتی شب و روز هایی که سخت گذشت ...
سلامتی دوستی که به دختر گفت اون حرف رو به دروغ گفت و از روی حسادت ...
سلامتی دختری که با تمام وجود گریه کرد ...
سلامتی تیغی که تیز بود ...
سلامتی رگ دست ...
سلامتی دختری که خود کشی کرد ...
سلامتی لحظه ای که به پسر خبر دادن ...
سلامتی ملا قات توی بیمارستان ...
سلامتی اون 5 و 6 دقیقه ی تنها با دختر ...
سلامتی اون چشمای نیمه باز خیس ...
سلامتی شرم دختر ...
سلامتی صبر پسر ...
سلامتی قسمهایی که پسر به دختر داد تا فراموش کنه که زندگیش خراب نشه ...
سلامتی قسم جون پسر ...
سلامتی قبول کردن دختر ...
سلامتی لحظه ی خدافظی ...
سلامتی چشمای خیس ...
سلامتی یه عمر تنهایی ...
سلامتی حرفایی که نمیشد گفت اما به متن شد ...
سلامتی خنده های کودکی که توی راه بود ...
سلامتی دختری که مادر شد ...
سلامتی پسری که حسرت پدر بودن تا ابد به دلش موند ...
سلامتی هق هق هایی که پست شد تا دلی آروم بشه ...
سلامتی لایک هایی که زده شد ...
سلامتی امشب ...
سلامتی عاشقایی که هرگز به عشقشون نرسیدن و از دور نگران یکی یه دونشون بودن ...
و با بغض ... با سکوتشون ... گفتن :
آهای غریبه ... این که دستش توی دستای توهه همه ی دنیای منه ...
خیلی مراقبش باش ... به سلامتی همه ی عاشقا ...
...
تنها موجودی که با محبت هار میشود ...
انسان است ...
قلبم را ریسک می کنم یا می برم ...
یا می میمیرم ...
آفریده تا بعضی وقتا بندازیمشون بالا و بگیم بی خیال ...
گاهی نیاز داریم بیخیال شویم ...
بیخیال گذشته ...
بیخیال آینده ...
بیخیال احساس ...
بیخیال اگرها و شاید ها ...
گاهی لازم است بگوییم ...
هرچه باداباد ..
اولش درد داره ...
بعدش حس خالی بودن جاش چند روزی رو اعصابته ...
اما بعد از یه مدت ...
انگار نه انگار که یه روزی دندونی اونجا بوده ...
...
این درست حکایت بعضی از آدمای زندگیمونه ...!!
...
سلامتی اون که داغ دید ولی داغ دار نکرد ...
سلامتی اون که ضربه دید ولی به خدا واگذار کرد ...
سلامتی اون که میتونست اما رحم کرد ...
سلامتی اون که مرد ولی کم نیاورد ...
...
برای شروع یک رابطه هر دوطرف باید بخواهند
اما ...
برای تمام شدنش ...
یک نفر هم که بخواهد کافیست ...
مامان میبینی من نه نماز میخونم نه دعا میکنم ولی به هر چی که میخوام رسیدم
ولی شما ..
این همه دعا میکنی و نماز میخونی به کدوم خواستت رسیدی ؟؟؟
ولی افسوس که آن پسر نمیدانست که ...
تنها دعایی که مادرش میکند این است که پسرش به خواسته هایش برسد ...
...
تا میای به یکی ثابت کنی که دوسش داری
اون زود تر بی لیاقتیش رو ثابت میکنه ...
وقتی یکی گم میشود ...
دیگری هم محکوم به آوارگیست ...
من احمقم ...
احمقم . چون دلم برایت تنگ میشود
احمقم . چون دلواپست میشوم
احمقم . چون پیش چشمانت زانو میزنم
احمقم . چون ...
هنوز دوستت دارم ...
عشق اونیه که وقتی ندیدیش ...
دلت براش کنده بشه ...
...
خودشان را نشان میدهند ...
اصرار میکنند ...
برای اثبات بودنشان و ماندنشان ...
اصرار میکنند ..
که تو هم باشی همرا هشان ...
همان آدم ها ...
وقتی که پذیرفتی بودنشان را ...
وقتی که باورشان کردی ...
به سادگی میروند ...
و ...
تو میمانی و باوری که کردی ...
...
بدم میاد از اون نگاهت ...
برو ...
دیگه نمیخوام برگردی پیشم ...
چون خوب میدونم که کنارش خوبه حالت ...
...
تو اوج سختی ها و مشکلات ...
به جای این که ترکمون کنن ....
درکمون میکنن ...!!
آدم اینقد تنهاست ...
که آرزو داره ...
یکی صداش کنه ...
حتی اشتباهی ...
...
اونم بگه :
قربون دلت برم مگه من مردم که دلت گرفته ...
یکی که وقتی عصبانی هستی و کل کل کردی و آخرش گفتی ببخشید اعصاب نداشتم
بگه :
اشکال نداره مهم اینه که الان خوبی ...
آدم باید یکیو داشته باشه که شب ها با یاد اون خوابش ببره ...
آدم باید یکیو داشته باشه که دلش گرم باشه به بودنش و دوست داشتنش و بدونه
هر چقدر هم که قهر و آشتی کنن کسی جاشو نمیگیره ...
آدم باید گرمیه عشق رو توی چشمای طرفش ...
صداش ...
دستاش ...
و حتی پیاماش حس کنه ...
آدم باید یکیو داشته باشه که نفسش به نفس اون بند باشه ...
یکی که چه پیشت با شه و چه پیشت نباشه ...
همه ی دقایق زندگیت با فکر و یادش بگذره ...
یکی که ...
عااااااااااشقت باشه ...
عااااااااااااااااااااشق ...
و ....
عشق ...
واژه ای که امروز ...
هر معنی میدهد به جز عشق ...
عشق ...
...
کمی سکوت ...
کمی آخرت ...
دلم دل بریدن میخواهد ...
کمی اشک ...
کمی بهت ...
کمی آغوش آسمانی ...
دلم یک کوچه میخواهد ...
بی بنبست ...
و ...
یک خدا ...
تا کمی با هم قدم بزنیم ...
فقط همین ...
وقتش گذشت ...
مال خودت ...
اما ...
عشقت به یکی دیگه بگه نفسم
چون ...
قلبها معمولا با حرف هایی که ناگفته میماند شکسته میشوند .
وگر نه ...
بی تو ...
من کجا و خنده کجا ؟؟؟
...
درد رو از هر طرف بخونی میشه درد ...
اما اگه ..
درمان رو از اون طرف بخونی میشه نامرد ...
مراقب باش که برای درمان دردت به هر نامردی رو نیاری ...
میخورد بر بام خانه ...
خانه ات کو ؟؟؟
آن دل دیوانه ات کو ؟؟؟
روز های کودکی کو ؟؟؟
فصل خوب سادگی کو ؟؟؟
یادت آید روز باران ..
گردش یک روز دیرین ؟؟؟
پس چه شد دیگر کجا رفت ؟؟؟
خاطرات خوب و شیرین ؟؟؟
در دل آن کوی بن بست در دل تو آرزو هست ؟؟؟
کودک خوشحال دیروز غرق در غم های امروز ...
یاد باران رفته از یاد ...
آرزو ها رفته بر باد ...
باز باران ...
باز باران ...
میخورد بر بام خانه ...
بی ترانه ..
بی بهانه ...
شایدم ...
گم کرده خانه ...
...
تا شقایق زندگی باید کرد ...
خبر از این دل پر درد گل یاس نداشت ...
باید این گونه نوشت :
هر گلی هم باشی ...
چه شقایق چه گل پیچک و یاس ...
زندگی اجباریست ...
بعد خدا بهش یه دختر داد ...
یه روزی خدا بهش گفت :
یادته چجوری اشک دخترا رو در میاوردی ؟؟؟
حالا خودت دختر داری ...
تحمل اشکشو داری ؟؟؟
گفت :
فقط میتونم بگم پشیمونم و امید وارم همه ی اونایی که دلشون رو شکستم منو ببخشن ...
.
.
.
هیچ پدری طاقت دیدن اشک های دخترشو نداره ...
پدر های آینده !!!
به دختر دار شدنتون خوب فکر کنید ....
زمین گرده ها !!!
نگاه به بدن ظریفم نکن ...
اراده کنم تمام هویت مردانه ات را به آتش میکشم ...
من نه عاشقم و نه محتاج نگاه ...
آموخته ام ناله ام سکوت باشد ...
گریه ام لبخند ...
و تنها همدمم خدا ...
و فقط ...
جلوی یک پسر زانو خواهم زد ...
پسرم ...
آن هم برای بستن بند های کفشش ...
منتظر هیچ دستی در هیچ جای دنیا نبوده ام ...
همیشه اشک هایم را با دست های خودم پاک کرده ام ...
چون میدانم ...
همه رهگذرند ...
از کنارم رد شد و گفت :
فقر چه کار هایی که با آدم نمیکند ...
آهای آدم ها ...
میشود کمکم کنید ؟؟؟
شما دقیقا چه رنگی هستید ؟؟؟
اونوقته که میفهمی باید با کی باشی ...
میترسم بهت بگم شکرت واسه این زندگی
چون میترسم فکر کنی دارم بهت تیکه میندازم .
دروغ هایی بود که باید میگفتم
اما نگفتم ....
بپرس برای کدام دردت سیگار میکشی ؟؟
اگر دردم را برایت بگویم ...
خودت برایم فندک میزنی !!
دختر سه تا پیک عرق میریزه و دوتاشو میذاره جلوی دوتا رفیق ...
و میگه :
بخورید ....
توی یکیش زهره ، هرکی زنده موند با اون ازدواج میکنم ...
اولی میخوره میگه :
به سلامتی رفیقم که من بمیرم و اون به عشقش برسه ...
دومی میخوره میگه :
به سلامتی رفقم که من بمیرم و اون به عشقش برسه ..
دختره هم میخوره میگه :
زهر تو این بود به سلامتی شما دو رفیق که من بمیرم و رفاقت شما به هم نخوره ...
همه ی خواستگاراشو رد میکنه !!
اما خبر نداره که ...
دوست پسرشو خیلی وقته که دار زدن .
دوستش بهش گفت :
اونجا رو نگا کن !!!
پسر سرشو بالا آورد گه نگاه کنه اما بعد یاد قولش افتاد ...
زود سرشو انداخت پایین
دوستش پرسید :
چرا نگاه نمیکنی ؟؟
گفت :
من به عشقم قول دادم چشم چرونی نکنم !!!
دوستش گفت :
نه نگاه کن !!
اون عشقت نیست که دست اون پسره رو گرفته ؟؟
چرا ناراحتی :
گفت :
تا حالا پشت ماشین عروس عشقت بوق زدی ؟؟