124.
Sunday, 29 June 2014، 03:54 PM
بالاخره یاد میگیری از یک دوستت دارم ساده برای دلت یک خیال رنگارنگ نبافی ...
که رابطه یعنی بازی و اگر بازی نکنی می بازی ...
که داستانهای عاشقانه از یک جایی به بعد رنگ و بوی منطق به خود میگیرند ...
یاد میگیری که خودت را دریغ کنی تا همیشه عزیز بمانی ...
که باید صورت مساله ای پر ابهام باشی نه یک جواب کوتاه و ساده ...
که وقتی باد می آید باید کلاهت را سفت بچسبی نه بازوی بغل دستی ات را ...
روزی میفهمی در انتهای همه ی گپ زدنهای دوستانه باز هم تنهایی ...
و این همان لحظه ای است که همه چیز را بی چون وچرا می پذیری ...
با رویی گشاده و لبخندی که دیگر خودت هم معنی اش را نمیدانی ...
دیر یا زود این را میفهمی ...