✗.. WELCOME ..✗

128.

Sunday, 29 June 2014، 04:00 PM
↓ اخـــلاق جـــدیدآمــ ↓

عِــــینِ سَـگ پــاچــه میــگیـــرَم ...

دیــــگه مَحـــلِ سَــگ بــه کِســی نمیــدَم …

عِــینِ سَــگ حَســـوووودَم…!!!

اخـــلاقـــم چــــیـــز سَگــیه !!

خــــــــــــــــر نِمــــیشــم ...

ولــی زوود سَــگ میــشم..!!!

نِمــــــیخــای !!؟

هِـــــــــرررررررررررری ...

و مِــن الله التــوفیــــــق …!!

 

naghmehsara (9)

  • AYZA ŽŽ

نظرات  (۱)

  • ۩۞فرزاد۞۩
  • دوش مست و بی‌خبر بگذشتم از ویرانه‌ای
    در سیاهی شب، چشم مستم خیره شد بر خانه‌ای
    چون نگه کردم درون خانه از آن پنجره
    صحنه‌ای دیدم که قلبم سوخت چون جانانه‌ای
    کودکی از سوز سرما می زند دندان به هم
    مردکی کور و فلج افتاده‌ای در یک گوشه‌ای
    دختری مشغول عیش و نوش با بیگانه‌ای
    مادری مات و پریشان مانده چون دیوانه‌ای
    چون که فارغ گشت از عیش و نوش آن مرد پلید
    قصد رفتن کرد با حالت جانانه‌ای
    دست در جیب کرد و زآن همه پول درشت
    داد به دختر زآن همه پول درشت چند دانه‌ای
    بر خودم لعنت فرستادم که هر شب تا سحر
    می‌روم مست و شتابان سوی هر میخانه‌ای
    من در این میخانه، آن دختر ز فقر
    می‌فروشد عصمتش را بهر نان خانه‌ای!

    واقعا زیبا بود ی
    ایکاش هیچ کس به خودش این اجازه را ندهد که
    به کسی ازاری برساند
    و به دل کسی توهین کند؟

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    بایگانی
    آخرین مطالب
    پربیننده ترین مطالب
    محبوب ترین مطالب
    مطالب پربحث‌تر
    آخرین نظرات